حمید سلطانآبادیان/ شهرآرانیوز؛ عشق به دوچرخه و عکاسی است که حمید سلطانآبادیان، محمد ادیبی و فرید دولت آبادی را وامیدارد تمام سال ٨٩ را رکاب بزنند و عکس بگیرند. آنهاحدود ٩ سال پیش ١١ کشور شرق آسیا را گشتند. سلطان آبادیان مجموع سفرنامههایشان را در کتابی با عنوان «خاطرات دوچرخه» به چاپ رساند. او در یادداشت پیش رو، برایمان از تجربیات این سفر طولانی و پرخاطرهاش مینویسد.
در سفر اصل بر تغییر است و اگر قرار باشد آن آدمی که مسافر شده است و راهی سفر با آنی که از سفر برمی گردد یکی باشد و هیچ تغییر و تحولی در باطن و گاهی ظاهر او رخ نداده باشد، آن اتفاق ناب و حادثه مهم رخ نداده است. به همین علت، لازم است مسافر از همان آغاز راه، با توجه به تجربیات دیگران و آموختهها و دانستهها و پیش فرض ها، خودش راه تغییر را برای خود و همسفرانش بگشاید که همانا یکی از راههای رسیدن به سعادت در سفر، همین نکته است.
در همین راستا من (که آدمی اهل سفر و جهانگرد هستم) و همسفرانم (که آنها نیز همانند من و از من بهترند) در سفرهای طولانی و گاهی هم نیمه طولانی به خصوص به کشورهایی دیگر و خارج از ایران، برای آنکه بتوانیم از سفر حظ کامل ببریم و لذت در حرکت بودن و ارتباط با فرهنگها و آدمها را بهتر درک کنیم، قانونی به تصویب رساندیم با عنوان «پذیرش سریع» و آن به این صورت است که به طور کامل «تعارفات متداول» را فراموش کنیم و در صورت دعوت شدن به چیزی، از خوراکی گرفته تا البسه و هدایای مختلف تا پیشنهاد مکان برای خواب و استراحت شبانه، دعوت را قبول کنیم و هدیه را بپذیریم و از جملات این چنین که «نه، خواهش میکنم»، «خیلی ممنون»، «مزاحمتون نمیشیم»، «ان شاءا... دفعه بعدی خدمت میرسیم»، «شرمنده مون نکنید»، «ای بابا اینا که خیلی زیاده»، «نه دیگه سیر شدیم»، «نمی خواهیم»، «نمی آییم» و ... اصلا استفاده نکنیم.
البته این قانون گاه به قانون دیگری با عنوان «پذیرش سریع و ممتد» هم تبدیل میشود و قانون دوم این گونه است که بعد از پذیرفتن دعوت، خودمان زحمت میزبان را کم، و درخواستهای بعدی را مطرح کنیم. به عنوان مثال، اگر به چای دعوت شدیم، درخواست بیسکویت هم بکنیم و اگر به شام دعوت شدیم، ببینیم آیا جایی برای خواب و استراحت و اتراق شبانه هم هست و آیا میزبان به طور کلی میل دارد بیشتر به ما محبت کند یا خیر. این گونه هم فضا را خودمانیتر میکنیم و میزبان را به ثواب بیشتری میرسانیم و هم خودمان به رزق و روزی مقرر میرسیم و گامی بلند در جهت زدودن سنت غیرحسنه تعارف برمی داریم.
صد البته که این قانون با «پر رویی» یا زیاده خواهی خیلی فرق میکند و یکی از فرقهای اساسی اش این است که هم پذیرش و هم درخواستهای بعدی با لبخند فراوان و کرنش و ابراز ارادت و محبت و سپاس و تشکر و امتنان بسیار انجام میگیرد و صد در صد حس «قدردانی کامل و قلبی» را باید به دنبال داشته باشد. اصولا اگر در زندگی عادی هم تعارفات محو و نابود شود و جای آن را «قانون پذیرش ملایم» بگیرد، اتفاقهای خوب زیادی میافتد. قانون پذیرش ملایم هم یک فرق ساده با «پذیرش سریع» دارد و آن این گونه است که قبل از پذیرفتن چیزی، کلمه سؤالی «واقعا؟»، «مطمئنید؟» یا «تعارف که نمیکنید؟» گفته و بعد اقدام به پذیرفتن شود.
البته طبق تجربیاتی که بعد از سفر به حدود ٢٠ کشور به دست آوردم، به این نتیجه رسیدم که فقط در کشور ما و خصوصا در شهرهای بزرگ است که «تعارف» در محاورات و ارتباطات مردم رسوخ کرده و متأسفانه به عادت تبدیل شده است، طوری که خیلی سخت میتوان تشخیص داد دعوت مردم واقعی است یا صرفا همان عادت تعارف همیشگی آن هاست.
با وجود این، مردم روستا و شهرهای کوچک کشورمان اهل تعارف نیستند و اگر میگویند بفرما، با در نظر گرفتن همه شرایط و از صمیم قلب هر آن چیزی را که دارند در کفه اخلاص میگذارند و میزبان میشوند و الحق و الانصاف هم که در این میزبانی کاملشان، هیچ کم نمیگذارند و حجت را تمام میکنند.
یکی از تجربیات سفر همین است که اول از همه خودمان به عنوان مسافر، با کسی تعارف نداشته باشیم و این گونه است که از کسی هم انتظار تعارف نخواهیم داشت و در مسیر سفر، همه چیز خصوصا «حس ها» را کاملا واقعی و بدون تعارف بپذیریم و همان طور نیز حس واقعی و درونی خودمان را بروز دهیم.